محاسنی
لغت نامه دهخدا
محاسنی. [ م َ س ِ ] ( اِخ ) سلیمان بن احمدبن سلیمان بن اسماعیل ( 1139 تا 1178 هَ. ق. ) شاعر دمشقی مولد و مدفن به نیابت محاکم و امامت و خطابت در جامع اموی دمشق قیام و اقدام داشت و دیوان شعری دارد. ( الاعلام زرکلی ).
محاسنی. [ م َ س ِ ] ( اِخ ) محمدبن تاج الدین بن احمد المحاسنی الدمشقی ( 1012 تا 1072 هَ. ق. ) خطیب جامع اموی دمشقی و مردی شاعر بود و تعلیقه ها در حدیث بر صحیح مسلم دارد و نوشته ها که دلالت بر فضل او کند. شیخ عبدالغنی نابلسی او را مرثیه گفته است. ( الاعلام زرکلی ج 6 ص 287 چ 2 ).
محاسنی. [ م َ س ِ ] ( اِخ ) موسی بن اسعدبن یحیی بن ابی الصفاء متوفی به سال 1173 هَ. ق فاضل دمشقی در ادب و فقه حنفی دستی داشت. در جوانی به قسطنطنیه شد و آنجا در دماغ وی خللی رخ داد و به دمشق بازگشت و بهبود یافت اما در زبانش لکنتی پدید آمد. تألیفاتی و شروحی در فقه و معانی دارد. ( الاعلام زرکلی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مناطق