محاسبات

/mohAsebAt/

معنی انگلیسی:
accounts

لغت نامه دهخدا

محاسبات. [ م ُ س َ /س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ محاسبة. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || حسابها. ( ناظم الاطباء ). || بده و بستان : با فلان تاجر محاسباتی داشتم. || اداره ای که امور مالی و پولی را در هر دستگاه یا وزارتخانه و یا مؤسسه به عهده دارد و پرداخت و دریافت وجوه و نگهداری حساب دخل و خرج با اوست. حسابداری.
- دیوان محاسبات ؛ اداره ای که به موجب قانون خاص تشکیلات خاص و شعب متعدد و دادسرا دارد و دادستان و مستشارانی که از جانب مجلس شورای ملی انتخاب می شوند. و تابع وزارت دارائی است و موظف به بررسی حسابهای کل کشور و رسیدگی به حساب و تخلفات ذیحسابان و تهیه و تنظیم لایحه تفریغ بودجه کل کشور است. رجوع به دیوان شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر و اسم ) جمع محاسبه و محاسبت . یا ادار. محاسبات . ادار. حسابداری .

مترادف ها

calculation (اسم)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات

computation (اسم)
محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش

فارسی به عربی

حساب

پیشنهاد کاربران

محاسبه:هَنداچی٬ اَنگارک٬ آمارِش ( برگرفته از فرهنگ پهلوی ) آساره ٬مارِش ( برگرفته از برهان ) شمارگری.
رَمَن ( جمع ) اش:هنداچی ها٬ انگارکان٬ آمارشان٬ مارگان٬ آسارگان٬ شمارشگری ها
Arithmetic هم به معنی محاسبات هست
شمارش کردن - براورد کردن - ارزیابی نمودن ( به روش تک تک یا بصورت جمع )

بپرس