محاره

لغت نامه دهخدا

( محارة ) محارة. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای بازگشت. ( منتهی الارب ). حَور، محار، حُوور. ( از لسان العرب ). || اندرون گوش. ج ، محارات. || پیوند کتف. || صدف. || هر استخوانی که مانند صدف باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چیزی است مانند هودج. ( منتهی الارب ). قسمی از هودج. ( ناظم الاطباء ). || مابین عذود ( ؟ ) تا پیش سم. ( منتهی الارب ). آن جزئی که واقع شده است ما بین نسر یعنی برآمدگی سم و پیش سم. ( ناظم الاطباء ).منسم البعیر. ( اقرب الموارد ). || خط. ( منتهی الارب ). || رسم. ( ناظم الاطباء ). || کرانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ناحیه. ( ناظم الاطباء ). || زنخدان. حنک. || زیر حنک و زنخدان. || منفذ و راه تنفس به خیشوم. || تیزی و رگ ران. || بالای درونی دهان اسب ، محارةالفرس. ( از تاج العروس ). کام ستور. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || نقصان ، یقال حور فی محارة ( بالضم و الفتح )؛ یعنی نقصان در نقصان است و این مثل برای کسی زنند که در ادبار و بدبختی است یا در گمراهی است و صلاح نپذیرد و حال آنکه درستکار وصالح بوده است. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) نقصان کاهش . ۲ - ( اسم ) جای بازگشت . ۳ - اندرون گوش. ۴ - پیوند کتف . ۵ - صدف . ۶ - هر استخوان که مانند صدف باشد . ۷ - اندک مقابل فراوان : بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره . ( عثمان مختاری )
جای بازگشت

فرهنگ معین

(مَ رَ یا رِ ) [ ع . محارة ] ۱ - (اِمص . ) نقصان ، کاهش . ۲ - (اِ. ) جای بازگشت . ۳ - اندرون . ۴ - پیوند کتف . ۵ - صدف . ۶ - (کن . ) اندک .

پیشنهاد کاربران

بپرس