حرکت:جنبش. روش. گامش.
محرک جنبا. روا. گاما.
متحرک:جنبنده. رواگر. راننده. گامنده. رواچی. رفتنده. رونده. راهی. راهرو. دررو. درراه. در روند. پیزن. گامزن.
محرک جنبا. روا. گاما.
متحرک:جنبنده. رواگر. راننده. گامنده. رواچی. رفتنده. رونده. راهی. راهرو. دررو. درراه. در روند. پیزن. گامزن.
وجهانه
محاذات:صورتانه ها. رویانه ها. رخانه ها. وجهانه ها.
رورو:محاذ. روبه رو. رخ به رخ . رخارخ. صورتانه. رویانه. رخانه.
با سلام، می خواهم عرض کنم:
بر اساس کتاب "جهاد ملت بخارا" تالیف: جمشید شعله، واژه "محاذ" به معانی ذیل قابل تطبیق می باشد:
جبهه جنگ، میدان، برابر و رو برو شدن.
بر اساس کتاب "جهاد ملت بخارا" تالیف: جمشید شعله، واژه "محاذ" به معانی ذیل قابل تطبیق می باشد:
جبهه جنگ، میدان، برابر و رو برو شدن.
جبهه، سنگر
ترجمه و معنی محاذ در فرهنگ لغت عربی - فارسی: موازی ، مقابل ، مجاور ، هم مرز ، نزدیک.
با سلام!
در افغانستان، محاذ: به جبهه وسنگر، گفته می شود.
در افغانستان، محاذ: به جبهه وسنگر، گفته می شود.
مجاور، هم مرز
مقابل ، روبرو