محاده

لغت نامه دهخدا

( محادة ) محادة. [ م ُ حادْ دَ ]( ع مص ) با کسی حرب کردن. ( منتهی الارب ). || با کسی خلاف کردن. قال اﷲ تعالی یحادّون اﷲ و رسوله ؛ای یخالفون. ( منتهی الارب ). تحاد. مخالفت و امتناع از انجام آنچه که واجب است. ( از لسان العرب ). || با کسی خشم گرفتن. ( منتهی الارب ). || با کسی دشمنی نمودن. قال اﷲ تعالی ان الذین یحادّون اﷲ و رسوله ؛ ای یخالفون. ( منتهی الارب ). معاداة. دشمنی. || منازعة. ( لسان العرب ). || خانه کسی هم حد خانه دیگری بودن. محاده خانه فلان ؛یعنی هم حد آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). داری محادة داره. ( از ناظم الاطباء ). داری حد داره ؛ ای محادتها. ( اقرب الموارد ). || هم حد شدن و پیوستن و متصل شدن. || شمردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

با کسی حرب کردن

پیشنهاد کاربران

در مجمع البیان می فرماید: کلمه ( محادة ) به معنای تجاوز با مخالفت است ، و این کلمه و کلمات : ( مخالفه ) ، ( مجانبه ) و ( معاداة ) به یک معنا هستند، و اصل آن منع کردن و خودداری نمودن است . و معنای دیگر آن شدت غضب است به حدی که عقل و تدبیر آدمی را از بین ببرد. ( ترجمه تفسیر المیزان )

بپرس