محاجه

/mohAjje/

مترادف محاجه: خصومت، خصومت ورزی، دشمنی، استدلال، برهان، جدل، مباحثه، حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، خصومت ورزیدن

معنی انگلیسی:
pleading, reasoning together, altercation, argument, cavil, words, wrangle

لغت نامه دهخدا

( محاجة ) محاجة. [ م ُ حاج ْ ج َ ] ( ع مص ) حجاج. ( منتهی الارب ). با کسی حجت گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). حجت آوردن. || خصومت کردن. قال اﷲ تعالی اتحاجونی فی اﷲ. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). || مغلوب کردن کسی به اظهار حجت علیه او. ( از لسان العرب ).

فرهنگ فارسی

خصومت ورزیدن و حجت آوردن
۱ - ( مصدر ) حجت آوردن دلیل آوردن . ۲ - خصومت کردن . ۳ - ( اسم ) دلیل آوری . ۴ - خصومت دشمنی .
با کسی حجت گفتن

فرهنگ معین

(مُ جِّ ) [ ع . محاجة ] (مص ل . ) ۱ - حجت آوردن . ۲ - دشمنی کردن . ۳ - بحث همراه با پرخاش ، بگومگو، یکی به دو.

فرهنگ عمید

خصومت ورزیدن و حجت آوردن، مخاصمه.

مترادف ها

reasoning (صفت)
محاجه

pleading a cause (صفت)
محاجه

پیشنهاد کاربران

محاجه در لغت به معنی بحث و گفتگو و استدلال و دفاع از یک عقیده یا یک مساله است .
کلمه ( محاجه ) که مصدر فعل ماضی ( حاج ) است به معنای ارائه حجت و دلیل در مقابل حجت خصم و طرف مقابل ، و اثبات مدعای خود یا ابطال حجت خصم است .
منازع

بپرس