مجوسی

/majusi/

لغت نامه دهخدا

مجوسی. [ م َ ] ( معرب ، ص نسبی ) منسوب به مجوس. || مغ و آتش پرست است که پیرو زردشت باشد. ( منتهی الارب ). آتش پرست و پیرو زرتشت. ج ، مجوس. ( ناظم الاطباء ). واحد مجوس. ( از آنندراج ). مغ. موغ.گبر. آتش پرست. فردی از مجوس. آنکه به دین مجوس است.ج ، مجوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
اربعین شان را ز خمسین نصارا دان مدد
طیلسان شان را ز زنار مجوسی ده نشان.
خاقانی.
باب نوزدهم در ذکر یهودیان ومجوسیان به قم و نواحی آن. ( تاریخ قم ص 18 ). و رجوع به مجوس شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مجوس : ۱ - مربوط به مجوس . ۲ - فردی از مجوس جمع : مجوسیان : باب نوزدهم در ذکر یهودیان و مجوسیان بقم و نواحی آن .

مترادف ها

magician (اسم)
ساحر، جادو گر، مجوسی

فارسی به عربی

ساحر

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی مجوسی از ریشه ی واژه ی مجوس و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مجوسیمجوسیمجوسیمجوسیمجوسی
اصطلاحا بعد از اسلام به کسانی که پیرو دین زرتشت بودند گفته میشد.

بپرس