شایسته بودن، مجهز کردن، تطبیق کردن، متناسب کردن، خوردن، اندازه بودن برازندگی، زیبنده بودن بر، مناسب بودن برای، سوار یا جفت کردن، صلاحیت دار کردن، گنجاندن یا گنجیدن
مجهز کردن، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن
مجهز کردن، شکل دادن، دارای ابزار کردن، بصورت ابزار دراوردن
تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
تهیه کردن، مجهز کردن، مزین کردن، مبله کردن، دارای اثاثه کردن
مسلح کردن، مجهز کردن، گول زدن، اماده شدن، باد گلو بادبان اراستن، با خدعه و فریب درست کردن
مسلح کردن، مجهز کردن
اراستن، مسلح کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، سازوبرگ دادن
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن
افزودن، مجهز کردن، پیوند زدن، طولانی کردن، ازار دادن، قلمه زدن، تکه دادن