مجهز ساختن


برابر پارسی: سازوبرگ دادن، آراستن، فراهم کردن

مترادف ها

equip (فعل)
اراستن، مسلح کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، سازوبرگ دادن

پیشنهاد کاربران

ساختن
تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپاه را بساز تا بحرب ایشان روی. ( تاریخ بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پس آزاد گشتاسب شاه دلیر
سپهبدش را خواند فرخ زریر
درفشی بدو داد و گفتا بتاز
بیارای پیلان و لشکر بساز.
دقیقی.
یکی لشکری ساخت افراسیاب
ز دشت سپیچاب تا رودآب.
فردوسی.
بدو گفت موبد که لشکر بساز
که خسرو بلشکر بود سرفراز
عرض رابخوان تا بیارد شمار
که چند است مردم که آید بکار.
فردوسی.
از آنجا به بست شد و یک چند ببود و سپاه بساخت. ( تاریخ سیستان ) . و در آن وقت ملطفه ها رسید از منهیان بخارا که علی تکین البته نمی آرامدو ژاژ میخاید و لشکر میسازد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343 و چ غنی - فیاض ص 338 ) . غازی. . . قریب هزار سوارساخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 234 ) . کاوس را خدمت همی کرد، تا رستم سپاه ساخت و برفت. ( مجمل التواریخ والقصص ) . ملک حبشه بگریست از آن کار و قرب هفتاد هزار مرد بساخت و سوی یمن فرستاد و با مهتران نامدار. ( مجمل التواریخ والقصص ) .

تجهیز

بپرس