مجه

لغت نامه دهخدا

مجه. [ م ُج ْ ج َ / م َج ْ ج َ ] ( اِ ) گیاهی باشد مانند اسفناج وآن بیشتر در کنارهای جوی آب رویدو آن را در آش کنند و برغست همان است ، و با جیم فارسی هم آمده است. ( برهان ). گیاهی خودرو و مأکول و دارای طعمی تیز و تند مانند طعم تره تیزک و یکی از اجزای سبزی صحرایی است و از آن بورانی نیز سازند و مچه برغست نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) : ملک به وقت بهار هر سال به دشت بیرون شدی با خاصگان خویش و آنجا خیمه زدی و تا گرم نشدی آنجا بودی و از آن چیزهاکه از زمین روید چون گیاهها و ژاژها از مفارج ( ؟ ) ومجه همی چیدندی و همی خوردندی پس یک روز ملک به دشت بیرون شد و پسرانش با عمرو بن عدی برفتند و مفارج ( ؟ ) و مجه از زمین می کشیدند تا گرد کنند... که اعراب همی خوردند هم خام هم پخته. ( ترجمه تاریخ طبری ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) برغست .

فرهنگ عمید

= برغست۱

گویش مازنی

/meje/ مژه - میخ چوبی بزرگ

پیشنهاد کاربران

بپرس