مجمع کردن

لغت نامه دهخدا

مجمع کردن.[ م َ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مجمع ساختن :
مجمعی کردند مرغان جهان
هر چه بودند آشکارا ونهان.
عطار ( منطق الطیر ).
و رجوع به مجمع ساختن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تشکیل مجمع دادن انجمن ساختن : و فصیحان عرب همواره به مجمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند .

پیشنهاد کاربران

بپرس