مجلسِ قربانیِ سِنِمّار نمایشنامه ای از بهرام بیضایی است از سالِ ۱۳۷۷.
نمایش در روزگارِ نعمان بن امرؤ القیس ( نعمان یکُم ) ، ششمین ( تقریباً ۴۱۸–۳۹۰ میلادی ) امیرِ لخمیان، می گذرد که از بهرِ پذیراییِ شاهِ ایران، یزدگرد یکُم، خورنق می سازد و سِنِمّار معماری است که بدین کار گماشته می شود؛ و چگونگیِ فراخواندنِ سنمّار و ساختنِ خورنق و آنچه میان نعمان و سنمّار می رود و کشتن نعمان سنمّار را بر صحنه مجسّم می شود.
افسانهٔ سنمّار و خورنقش را پیش از بیضایی بسیاران نوشته اند. از جمله در زبان فارسی نظامی گنجوی این سرگذشت را در هفت پیکر آورده؛ به این صورت که رای یزدگرد به این تعلّق می گیرد که فرزند نوزادش را که بهرام باشد ( بهرام گور ) به نعمان سپارَد تا «پرورشگاه در عرب سازد».
بهرام نزد نعمان پرورش می یابد و چهار سال سپری می شود. نعمان با پسرش، که منذر باشد، می گوید که باید قصری ساخت تا این شاهزاده در او ببالد و بیارامد. جای بنا معیّن می شود و سمنار ( یا سنمار ) [ ۱] را که به معماری آوازه است از روم فرامی خوانند تا کار کرده شود. سنمّار به صد شوق کارگاه را راه می اندازد و خورنق را به پنج سال به شایستگی برمی آورد. آنگاه نعمان سنمّار را به پاداشی نوید می دهد «که به یک نیمه زان نداشت امید». سنمّار شادان و شکرگزار می گوید که اگر می دانست چنین پاداشی در کار است، بهتر از این می ساخت. نعمان می پرسدش که اگر بیش از این پاداش بگیرد، «به ازین ساختن توانی نیز؟» سنمّار می گوید که می تواند بسی نیکوتر و بزرگ تر از این را بسازد. نعمان خشم می گیرد و اندیشناک می شود و می گوید تا سنمّار را از فراز همان بنای بلند فروافکنند؛ و بدین ترتیب سنمّار کشته می شود، با فروافتادن از همان قصری که خودش ساخته بود:[ ۲]
در نمایشنامهٔ بیضایی، بهرام نیست؛ و از آنچه افزون بر داستانِ نظامی هست یکی این که دخترِ نعمان نیز در ماجرا نقش دارد. سنمّار پدر و مادر از روم و ایران دارد؛ و بویهٔ سنمّار و چگونگی کنش و واکنش ها میان نعمان و بزرگان عرب و شاه ایران بررسی می شود. زمان از پنج سال به بهار تا زمستان یک سال کاسته شده و جزئیّات فراوانی نیز به داستان افزوده شده است. در پایانِ نمایشنامه شاه ایران می رسد، در حالی که نعمان گاه می اندیشد که برود و سر به بیابان گذارد ( چنان که در داستانِ نظامی هست ) و گاه از خوابِ سنمّار بیمناک است که دیده بود که یکی از پشت نعمان را پادشاه ایران به زیر پای فیل خواهد افکند. ( اشاره است به داستان لگدمال شدن نعمان سوّم زیر پای فیل به فرمان خسرو پرویز و فرجام پادشاهی لخمیان حیره. )
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفنمایش در روزگارِ نعمان بن امرؤ القیس ( نعمان یکُم ) ، ششمین ( تقریباً ۴۱۸–۳۹۰ میلادی ) امیرِ لخمیان، می گذرد که از بهرِ پذیراییِ شاهِ ایران، یزدگرد یکُم، خورنق می سازد و سِنِمّار معماری است که بدین کار گماشته می شود؛ و چگونگیِ فراخواندنِ سنمّار و ساختنِ خورنق و آنچه میان نعمان و سنمّار می رود و کشتن نعمان سنمّار را بر صحنه مجسّم می شود.
افسانهٔ سنمّار و خورنقش را پیش از بیضایی بسیاران نوشته اند. از جمله در زبان فارسی نظامی گنجوی این سرگذشت را در هفت پیکر آورده؛ به این صورت که رای یزدگرد به این تعلّق می گیرد که فرزند نوزادش را که بهرام باشد ( بهرام گور ) به نعمان سپارَد تا «پرورشگاه در عرب سازد».
بهرام نزد نعمان پرورش می یابد و چهار سال سپری می شود. نعمان با پسرش، که منذر باشد، می گوید که باید قصری ساخت تا این شاهزاده در او ببالد و بیارامد. جای بنا معیّن می شود و سمنار ( یا سنمار ) [ ۱] را که به معماری آوازه است از روم فرامی خوانند تا کار کرده شود. سنمّار به صد شوق کارگاه را راه می اندازد و خورنق را به پنج سال به شایستگی برمی آورد. آنگاه نعمان سنمّار را به پاداشی نوید می دهد «که به یک نیمه زان نداشت امید». سنمّار شادان و شکرگزار می گوید که اگر می دانست چنین پاداشی در کار است، بهتر از این می ساخت. نعمان می پرسدش که اگر بیش از این پاداش بگیرد، «به ازین ساختن توانی نیز؟» سنمّار می گوید که می تواند بسی نیکوتر و بزرگ تر از این را بسازد. نعمان خشم می گیرد و اندیشناک می شود و می گوید تا سنمّار را از فراز همان بنای بلند فروافکنند؛ و بدین ترتیب سنمّار کشته می شود، با فروافتادن از همان قصری که خودش ساخته بود:[ ۲]
در نمایشنامهٔ بیضایی، بهرام نیست؛ و از آنچه افزون بر داستانِ نظامی هست یکی این که دخترِ نعمان نیز در ماجرا نقش دارد. سنمّار پدر و مادر از روم و ایران دارد؛ و بویهٔ سنمّار و چگونگی کنش و واکنش ها میان نعمان و بزرگان عرب و شاه ایران بررسی می شود. زمان از پنج سال به بهار تا زمستان یک سال کاسته شده و جزئیّات فراوانی نیز به داستان افزوده شده است. در پایانِ نمایشنامه شاه ایران می رسد، در حالی که نعمان گاه می اندیشد که برود و سر به بیابان گذارد ( چنان که در داستانِ نظامی هست ) و گاه از خوابِ سنمّار بیمناک است که دیده بود که یکی از پشت نعمان را پادشاه ایران به زیر پای فیل خواهد افکند. ( اشاره است به داستان لگدمال شدن نعمان سوّم زیر پای فیل به فرمان خسرو پرویز و فرجام پادشاهی لخمیان حیره. )
wiki: مجلس قربانی سنمار