مجلس ارای

لغت نامه دهخدا

( مجلس آرای ) مجلس آرای. [ م َ ل ِ ] ( نف مرکب ) مجلس آرا :
همه دشت با باده و نای بود
به هر کنج صد مجلس آرای بود.
فردوسی.
بپرسیدکای مجلس آرای مرد
که بود اندر این مجلست پایمرد.
سعدی ( بوستان ).
و رجوع به مجلس آرا شود. || ( اِ مرکب ) شراب و شمع افروخته. مجلس افروز. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجلس افروز شود. || نام نغمه ای از موسیقی. مجلس افروز. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجلس افروز شود.

فرهنگ فارسی

( مجلس آرا ی ) ( صفت ) آنکه مجلس و محضر را بوجود خویش آرایش دهد مجلس افروز : بدست چپ خویش بر جای کرد ز رستم همی مجلس آرای کرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس