گیج کردن، مجزا کردن، با ضربت بزمین کوبیدن، سخت زدن
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن
جدا کردن، تفکیک کردن، مجزا کردن، سوا کردن
جدا کردن، مجزا کردن، تبعیض نژادی قائل شدن
سر بریدن، گردن زدن، مجزا کردن، ورق ورق کردن، بی سر کردن
مجزا کردن، سوا کردن، منفرد کردن، در قرنطینه نگاهداشتن، تنها گذاردن، عایق دار کردن
مجزا کردن، پیاده کردن، سوا کردن، به هم ریختن
جدا کردن، مجزا کردن، بصورت جزیره دراوردن، عایق کردن، روپوش دار کردن، با عایق مجزا کردن
جدا کردن، مجزا کردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن
کاستن، جدا کردن، کم کردن، مجزا کردن، دور کردن از
قطع کردن، جدا کردن، مجزا کردن
جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن