مجری داشتن

لغت نامه دهخدا

مجری داشتن. [م ُ را ت َ ] ( مص مرکب ) اجراکردن. به مرحله اجرا درآوردن. تنفیذ کردن. || معمول داشتن. برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. ( گلستان ). و همه اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته... ( تاریخ قم ص 5 ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - روان کردن . ۲ - عمل کردن . ۳ - بمرحل. اجرا در آوردن بعمل آوردن: و هم. اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته ...

پیشنهاد کاربران

بپرس