مجردی

/mojarradi/

مترادف مجردی: تجرد، عزبی، بی زنی، عدم تاهل، بی همسری، مجردوار، تنهایی، انفراد، برهنگی، عریانی، وارستگی، بی تعلقی، ستون بنا

لغت نامه دهخدا

مجردی. [ م ُ ج َرْ رَ ] ( حامص ) تنهایی و یگانگی. ( ناظم الاطباء ). || برهنگی. عریانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بی زنی. بی همسری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || قطع علاقه از دنیا. انقطاع از تعلقات مادی :
راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی
تا به خیال در بود پیری و پارسائیت.
سعدی.
و رجوع به مجرد ( اصطلاح تصوف ) شود. || ( اِ ) ( در اصطلاح بنایی ) جرز. ستون پایه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ستون بنا .

فرهنگ معین

(مُ جَ رَّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ستون بنا.

جدول کلمات

ایم

پیشنهاد کاربران

بپرس