مجذوم


مترادف مجذوم: مبتلا به جذام، جذامی، خوره ای

لغت نامه دهخدا

مجذوم. [ م َ ] ( ع ص ) مبتلا به مرض جذام. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که آن را بیماری جذام باشد و آن علتی است که خون فاسد شده اعضای صغار می ریزند. ( غیاث ) ( آنندراج ). گرفتار خوره و مبتلا به جذام. ( ناظم الاطباء ). خداوند علت خوره. خوره دار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن
کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.
خاقانی.
نی طرفه گرعدو شد مجذوم طرفه تر آن
کافعی شده ست رمحت ز افعیش می رسد ضر.
خاقانی.
افعی خورنده مجذوم گرچه بسی شنیدی
مجذوم خواره افعی جز رمح خویش مشمر.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

کسی که بیماری جذام دارد
( اسم ) آنکه مبتلی بمرض جذام است جمع : مجذومین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) آنکه مبتلی به مرض جذام است ، ج . مجذومین .

فرهنگ عمید

کسی که جذام دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس