مجدل

لغت نامه دهخدا

مجدل. [ م ِ دَ ] ( ع ص ) مرد سخت خصومت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جَدِل. مِجدال. جَدَلی . بسیار جدل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) کوشک. ج ، مجادل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجدل. [ م َ دَ ] ( ع اِ ) جماعت مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

مجدل. [ م ُ ج َدْ دِ ] ( ع ص ) بر زمین زننده کسی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

مجدل. [ م ِ دَ ] ( اِخ ) شهری است. ( منتهی الارب ). شهری نیک است در ساحل خابور در کنار آن تلی است که قصری بر آنجاست و بازارهای زیادی دارد. ( از معجم البلدان ).

مجدل. [ م َ دَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). گویند موضعی است در بلاد عرب. ( از معجم البلدان ).

مجدل. [ م َ دَ ] ( اِخ ) شهری در نواحی شام یا کوهی. ( از تاج العروس ). نام قصبه ای به فلسطین بر ساحل دریاچه طبریه مولد مریم مجدلیه. شهری به فلسطین به مغرب بحیره لوط و مریم مجدلیه از آنجا بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ( برج ) محلی است که مسیح با زورقی به آنجا آمد و دور نیست همان مجدل ایل باشد و بسیاری برآنند که این مجدل همان مجدل حالیه است که تقریباً مسافت یک ساعت به شمال طبریه واقع است. ( از قاموس کتاب مقدس ).

مجدل. [ م َ دَ ] ( اِخ ) ( برج ) موضعی است در نزدیکی بحر احمر. ( قاموس کتاب مقدس ).

مجدل. [ م َ دَ ] ( اِخ ) شهر حصارداری بر حدود مصر است که روبروی فلسطین واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.

فرهنگ فارسی

شهری روبروی فلسطین

دانشنامه عمومی

مجدل (استان مسیله). مجدل ( به عربی: مجدل ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان مسیله واقع شده است. [ ۱] مجدل ۱۸٬۶۱۶ نفر جمعیت دارد.
عکس مجدل (استان مسیله)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس