مجدد
/mojaddad/
مترادف مجدد: ازنو، دوباره، مکرر، تازه، نو
برابر پارسی: دوباره
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مجدد. [ م ُ ج َدْدِ ] ( ع ص ) از سر نو کننده کاری را. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از منتهی الارب ). از سر نو پیدا کننده. تجدید کننده. ( ناظم الاطباء ). نوکننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بافنده گلیم الوان و خطدار و رنگارنگ. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح علمای دین یکی از اکابر دینی و مذهبی هر قرن را گویند که در آن قرن بعضی از رسوم و آداب دینی و مذهبی را که جهت کثرت انس و عادت از اهمیت و رونق افتاده باشد تجدید کند. در خبری نبوی آمده است که خدای تعالی در هر صد سال ( قرن ) کسی را برای این امت مبعوث گرداند که دین ایشان را تجدید نماید اینک در اصطلاح هر یک از علمای فریقین به اقتباس از این خبر، از بزرگان دینی کسی را که در آخر هر قرنی مصدر خدمات مهم دینی باشد مجدد آن قرنش شمارند. ( از ریحانة الادب چ 2 ج 5 ص 185 و 186 ). و رجوع به ریحانة الادب شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نو کننده تازه کننده . ۲ - در هر قرن ( صد سال ) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجدد نامند جمع : مجددین .
چادری که خطوط مختلفه دارد
فرهنگ معین
(مُ جَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نوکننده ، تازه کننده . ۲ - در هر قرن (صد سال ) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند.
فرهنگ عمید
۲. (قید ) از نو، مجدداً.
۳. [قدیمی] چیزی که تازه پدید آمده، نو.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
اضافی، دیگر، بیشتر، زائد، جلوتر، بعدی، مجدد
مجدد، دومی، دوم
مجدد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشوند باز
دوباره، چندبار، دگربار
بار دیگر، دگربار
چندباره
دوباره