مُجْتَث، بحر
(در لغت به معنای از ریشه کندن چیزی) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از تکرارِ «مستفعلن فاعلاتن» و زحاف های آن ها پدید آید. زحاف این بحرند: خَبْن، شَکْل، قَصْر، حَذْف، رَفْع، جَحْف، اِسباغ، تشعیث، صَلْم. از نمونه رایج ترین وزن های این بحر این بیت سعدی است: هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش مُیَسَّرم که نجوشم.
(در لغت به معنای از ریشه کندن چیزی) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از تکرارِ «مستفعلن فاعلاتن» و زحاف های آن ها پدید آید. زحاف این بحرند: خَبْن، شَکْل، قَصْر، حَذْف، رَفْع، جَحْف، اِسباغ، تشعیث، صَلْم. از نمونه رایج ترین وزن های این بحر این بیت سعدی است: هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش مُیَسَّرم که نجوشم.
wikijoo: مجتث،_بحر