مجال دادن


مترادف مجال دادن: فرصت دادن، مهلت دادن، وقت دادن ، امکان دادن

متضاد مجال دادن: مجال یافتن

معنی انگلیسی:
permit

لغت نامه دهخدا

مجال دادن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) فرصت دادن :
به مجرمان در بیگانگی مزن زنهار
مجال رخنه به ناموس اتحادمده.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| جولانگاه دادن. میدان دادن :
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی.
سعدی.
عزت فردانیت و قهر وحدانیت او غیر را در وجود مجال نداده. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 22 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فرصت دادن وقت دادن .

پیشنهاد کاربران

فرصت دادن ، اجازه ی عرض اندام دادن ، وقت دادن ، ابتکار عمل به حریف دادن
داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن :
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی.
مجال
فرصت دادن
متضاد مجال
فرصت دادن

بپرس