مجاعه


مترادف مجاعه: جوع، گرسنگی، مجاعت

متضاد مجاعه: اشباع، سیری

لغت نامه دهخدا

مجاعه. [ م َ ع َ / ع ِ ] ( ع اِمص )سال سخت و قحط که مردمان و حیوانات از گرسنگی تلف شوند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجاعة و مجاعت شود.

فرهنگ فارسی

گرسنگی، سال سخت وقحط که مردم گرسنه بمانند
۱ - ( اسم ) گرسنگی : این سخن پایان ندارد آن فقیر از مجاعت شد زبون و تن اسیر . ( مثنوی ) ۲ - یاسال مجاعت . سال قحط و گرانی ارزاق .
ابن مراره حنفی

فرهنگ عمید

۱. گرسنگی.
۲. [مجاز] خشک سالی، قحطی.

پیشنهاد کاربران

قحطی سال ۱۲۵۰ شمسی که به دلیل خشکسالی و ۳ سال کم بارانی رخ داد و بنا به تخمین حدود یک دهم جمعیت ایران از گرسنگی مردند و آن سال معروف شد به سال مَجاعه یعنی سال گرسنگی.

بپرس