مجاز شناختن


معنی انگلیسی:
warrant

پیشنهاد کاربران

warrant
ایجاب کردن،
مجاز شناختن،
طلبیدن
She decided the property warranted a second look
به این تصمیم رسید که اون ویژگی نگاه دومی را میطلبه ( ایجاب می کنه )

بپرس