- خاک بر دهان مجارا برافکندن ؛ ترک کردن برابری با کسی. ترک رقابت کردن :
کو عنصری که بشنود این شعرآبدار
تا خاک بر دهان مجارا برافکند.
خاقانی.
- مجارا برآوردن ؛ برابری کردن با کسی و رقابت کردن با او : خاقانیا هنوز نه ای خاصه خدای
با خاصگان مگو که مجارا برآورم.
خاقانی.
- نرد مجارا ریختن ؛ به مجاز، برابری کردن با کسی. رقابت کردن. هماوردی کردن : بر رقعه نظم دری قائم منم در شاعری
با من بقایم عنصری نرد مجاراریخته.
خاقانی.
|| مناظره کردن در سخن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) : به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم. ( گلستان ). و رجوع به مجاراة شود.