مجادله کردن. [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ستیزیدن. جنگ کردن : به آواز بلند و به محاوره سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه عداوت مدخر نهند.( اخلاق ناصری ). و با ما مجادله و مضاربه کنند. ( تاریخ قم ص 11 ). || خصومت ورزیدن. دشمنی کردن. || مباحثه کردن چنانکه هر یک از طرفین بخواهند نظر خود را بر دیگری بقبولانند : هر که با داناتر از خود مجادله کند تا بدانند داناست بدانند که نادان است. ( گلستان ، از امثال و حکم ص 1949 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - ستیزیدن جنگیدن : و با ما مجادله و مضاربه کنند . ۲ - خصومت کردن دشمنی ورزیدن . ۳ - مباحثه کردن در مسئله ای بنحوی که هر یک از طرفین بخواهد رای خود را بمخاطب بقبولاند .