مجادل


مترادف مجادل: ستیزنده، مجادله گر

لغت نامه دهخدا

مجادل. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) خصومت کننده و جنگجو و ستیزه جو. ( ناظم الاطباء ). خصومت کننده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آن که جدال کند. آن که جدل کند. مناقش. مشاح. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صاحب جدل و مجادله کننده را گویند.( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به مجادله شود.

مجادل. [ م َ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِجدَل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ مجدل به معنی کوشک. ( آنندراج ). و رجوع به مجدل شود.

مجادل. [ م َ دِ ] ( اِخ ) شهری است به خابور. ( منتهی الارب ). نام شهری. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به خابور شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - ستیزنده . ۲ - خصومت کننده جمع : مجادلین .
شهری در خابور

پیشنهاد کاربران

برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
...
[مشاهده متن کامل]

فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )

بپرس