مثیل

لغت نامه دهخدا

مثیل. [ م َ ] ( ع ص ) مانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شبه و نظیر. ( اقرب الموارد ) :
مثل نبود لیک آن باشد مثیل
تا کند عقل محمد را گسیل.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 353 ).
|| فاضل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فاضل. ج ، مُثُل. ( از اقرب الموارد ).
|| بزرگ. || نیکو. || برگزیده. || افزون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مثیل. [ م ُ ث َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر مِثْل. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). هو مثیل هذا، در صورتی گویند که مشبه به حقیر باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

مثیل. [ م ِ ] ( ع اِ ) اماله مثال. ( غیاث ) ( آنندراج ). ممال مثال همچون سلیح ، رکیب و...

مثیل. [ م َث ْ ی َ ] ( ع ص ) رجوع به مَثیَلَه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شبیه مانند همانند .
همچون سلیح

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) شبیه ، مانند، همانند.

فرهنگ عمید

شبیه، مانند.

پیشنهاد کاربران

بپرس