مثوب

لغت نامه دهخدا

مثوب. [ م ُ ث َوْ وِ ] ( ع ص ) بازگردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دوباره خواننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تثویب شود. || بازدهنده. ( ناظم الاطباء ). || اداکننده و واپس دهنده وام. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مثوب. [ م ُث ْ وِ ] ( ع ص ) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اثواب شود.

مثوب. [ م َث ْوَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن. ( از معجم البلدان ) ( ازمنتهی الارب ). نام شهری به حضرموت و در اینجا سپاه وهرز به یاری اهل یمن از کشتیها فرود آمدند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ابناء و وهرز شود.

فرهنگ فارسی

شهری در یمن

پیشنهاد کاربران

بپرس