مثله گردانیدن. [ م ُ ل َ / ل ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) مثله کردن : مثله گردانیدن این عورت چرا روا داشتی. ( کلیله و دمنه ). بعضی از آن طایفه بگریختند و با خدمت عضدالدوله آمدند والیسع بدین سبب در حق بقایای قوم بدگمان شد و همه را مثله گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). قومی را که امامت پسرش را تصدیق کرده بودند به انواع متاعب و عقوبات مثله میگردانید. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به مثله کردن شود.