مثرود

لغت نامه دهخدا

مثرود. [ م َ ] ( ع اِ ) ثرید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). ترید. ( ناظم الاطباء ). اشکنه. ثریده. اُثرُدان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) ثوب مثرود؛ جامه در رنگ غوطه داده. ( از منتهی الارب ). جامه غوطه ور در رنگ. || مردمجروح از معرکه برداشته شده. ( ناظم الاطباء ). نیمه جان. با رمقی از حیات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

اشکنه اثردان

پیشنهاد کاربران

بپرس