مثراد. [ م ِ ] ( ع اِ ) سنگ یا استخوان یا آهن کند که بدان ذبیحه را ذبح کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نان اشکنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نان ریزریز کرده در اشکنه. ( ناظم الاطباء ). نان که در کاسه شکنند. ( مهذب الاسماء ). نان اشکنه کرده. ثرید. ترید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).