فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
مثال دادن ؛ فرمان دادن. امر کردن. دستور دادن : مأمون را این سخن خوش آمد و مثال داد این دو تن را تا این شغلها را کفایت کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 137 ) . مثال داده بود وی را پوشیده تا انها کند بی محابا آنچه از سوری رود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 421 ) . و سلطان از اینکه می گویم آگاه نیست و مرا مثال نداده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ، ص 685 ) . و آنگاه مثال داد تا روزی مسعودو طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. ( کلیله و دمنه ) . بازباید گشت و یک هفته آسایش داد و آنگاه به درگاه حاضر آمد تا آنچه واجب بود مثال دهیم. ( کلیله و دمنه ) . و چون ملک خراسان به امیرسدید ابوالحسن نصربن احمد السامانی رسید رودکی شاعر را مثال داد تا آن را بنظم آورد. ( کلیله و دمنه ) . مثال داد تا سندباد را حاضر کردند. ( سندبادنامه ص 54 ) . و به ابلاغ رسالت. . . مثال داد. ( سندبادنامه ص 3 ) . ولات و سلاطین را به استعمال عدل و. . . مثال داد. ( سندبادنامه ص 6 ) . دیگربار به عزل او مثال دادند و ابوعلی دامغانی را با سرکار آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107 ) . مثال داد تا در ولایت خویش خطبه و سکه به القاب همایون او مطرز گرداند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 374 ) . ناصرالدین را از کیفیت حال او اعلام کردند و به احضار او مثال داد. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ایضاً ص 29 ) .
... [مشاهده متن کامل]
مثالم داد کاین توقیع شاه است
همت شحنه همت تعویذ راه است.
نظامی.
گر مثالم دهد به معذوری
تا به خانه شوم به دستوری.
نظامی.
... [مشاهده متن کامل]
مثالم داد کاین توقیع شاه است
همت شحنه همت تعویذ راه است.
نظامی.
گر مثالم دهد به معذوری
تا به خانه شوم به دستوری.
نظامی.
دستور دادن و فرمان دادن
فرمان دادن