- عنداﷲ مثاب شدن ؛ جزای نیک از خداوند عالم جل شأنه دریافت کردن. ( ناظم الاطباء ).
- مثاب بودن ؛ به ثواب و پاداش نیک رسیدن. ( ناظم الاطباء ).
- مثاب گشتن ؛ اجرت بردن. پاداش یافتن :
مرا چو بی گنهی آسمان مخاطب کرد
نکرده طاعت ، گشتم ز خامه تو مثاب.
عثمان مختاری.
بر بد و نیک از تو در همه سال خلق عالم معقب اند و مثاب.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 38 ).
مثاب. [ م َ ] ( ع اِ ) جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جای باز آمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جای گرد آمدن مردم پس از پراکنده گشتن. ( از اقرب الموارد ). جای انبوه آدمیان. ( غیاث ) ( آنندراج ). || مثاب البئر؛ جای آب گرفتن از چاه و ایستادنگاه ساقی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای ایستادن ساقی از چاه یا وسط آن. ( از اقرب الموارد ). || جای گرد آمدن آب در چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای انبوه آب. ( غیاث ) ( آنندراج ). || میانه چاه که آب نخست در وی گرد آید. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).