متکثر. [ م ُ ت َ ک َث ْ ث ِ ] ( ع ص ) افزوده ومتزاید. ( ناظم الاطباء ). بسیار. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) : پس اگر چنین نیست ، و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگریست ، یک جوهر شش صفت متکثر باشد، متوحد و منفرد نباشد. ( جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 65 ). و چون فنون علم متکثر و متعدد است... ( تجارب السلف ). و رجوع به تکثر شود. || توانگر و دولتمند. || کسی که وانمود کند به چیزی که دارا نیست. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) بسیار شونده . ۲ - بسیار جوینده بسیار گیرنده ( از چیزی ) جمع : متکثرین . ۳ - ( صفت ) بسیار متعدد : پس اگر چنین نیست و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگرست یک جوهر شش صفت متکثر باشد متوحد و منفرد نباشد .
فرهنگ معین
(مُ تَ کَ ثِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) بسیار شونده ، دارای کثرت .