متکاثف


مترادف متکاثف: فشرده، متراکم، انبوه، غلیظ

معنی انگلیسی:
thick

لغت نامه دهخدا

متکاثف. [ م ُ ت َ ث ِ] ( ع ص ) غلیظ و سطبرشده. ضد متخلخل. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). سطبرشده و بر هم نشسته. ( ناظم الاطباء ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). متراکب. غلیظ. درهم. انبوه. ملتف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ستبر وکثیف و منجمد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تکاثف شود.

فرهنگ فارسی

ستبرشده، برهم نشسته
(اسم ) ۱ - ستبر شونده.۲ - بر هم نشسته . ۳ - ( صفت ) ستبر غلیظ : و چون آن درخت بدین غایت بود اندر سردی لابد مسام و مناقس او متکاثف باشد .

فرهنگ معین

(مُ تَ ثِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ستبر شده ، ضخیم شده .

فرهنگ عمید

۱. ستبر.
۲. برهم نشسته، انبوه.

مترادف ها

dense (صفت)
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )

بپرس