متکا

/motakkA/

مترادف متکا: بالش، بالشت، تکیه گاه، مخده، پشتی، نمرق، نمرقه

برابر پارسی: پشتی

معنی انگلیسی:
bolster, pillow

لغت نامه دهخدا

متکا. [ م ُت ْ ت َ ] ( ع اِ ) ( از «وک ء» ) تکیه گاه ( غیاث ) ( آنندراج ) ( دهار ). تکیه جای و تکیه گاه. ( ناظم الاطباء ). تکیه جای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج مُتَّکات. ( اقرب الموارد ). تکیه گاه. پشتی. آنچه بدو تکیه کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا.
خاقانی.
آستانت گنبد سیمابگون را متکاست
بنده ٔسیماب دل سیماب شد زین متکّا.
خاقانی ( چ سجادی ص 22 ).
مرا دان بر از هفت ده متکائی
که در ظل آن متکا می گریزم.
خاقانی.
آنچنانکه یوسف صدیق را
خواب بنمودی و گشتش متکا
مرمرا لطف تو هم خوابی نمود
آن دعای بی حدم بازی نبود.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 174، نیکلسن ج 3 ص 134 ).
|| در تداول فارسی ، بالین. بالش. وساده. نهالی. نهالین. بالشت. بالشی چون استوانه ای از پر و جز آن انباشته که گاه خفتن زیر سرنهند. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). مأخوذ ازتازی ، بالش مستطیل و مدور آکنده از پر مرغ و جز آن که در هنگام خواب زیر سرگذارند و بر آن نیز تکیه کنند و گرد بالش یا گرد بالین نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
متکا در گله با سندلی این معنی گفت
که تویی بقچه کش و تکیه بمن دارد یار.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 13 ).
کمر حجت است قاری را
عوض متکاست با دیوار.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 30 ).
بر هر تنی است جودش همچون لباس شامل
طبعش بجود چون تن بر متکاست مایل.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 31 ).
- متکاء ریسمانی ؛ عبارت است از رسنی که از ریسمان پنبه یا پشم بافند و درویشان در وقت مراقبه گرداگرد هر دو زانو بکشند. آن را کمند وحدت نیز گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

تکیه گاه، چیزی که بر آن تکیه بدهند، درفارسی متکاتلفظمیکنندبه معنی بالش
( اسم ) ۱ - آنچه بر آن تکیه کنند : آستانت گنبد سیما بگون را متکاسف بند. سیماب دل سیماب شد زین متکا . ( خاقانی ) ۲ - بالش : آنچنانک یوسف صدیق را خواب بنمودی و گشتش متکا . ( مثنوی ) توضیح متکا که معمولا بتخفیف تائ و تشدید کاف تلفظ کنند در اصل بتشدید و تخفیف کاف است .

فرهنگ معین

(مُ تَ کّ ) [ ع . ] (اِ. ) بالش ، تکیه گاه .

فرهنگ عمید

بالشی استوانه ای برای گذاشتن زیر سر یا تکیه دادن.
چیزی که بر آن تکیه می دهند، تکیه گاه.

گویش مازنی

/matkaa/ بالش – بالشت – زیرسری - گیاهی شبیه قارچ ۳از طوایف بومی و قدیمی کلاردشت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَفْرَفٍ: پارچه سبزی است که با آن مجلس آذین درست میکنند . بعضی هم گفتهاند : به معنای بالش یا متکا است .
معنی مُرْتَفَقاً: جایگاه - تکیه گاه (و در معنای کلمه مرتفق گفته است ، به معنای متکا است که از ماده مرفق گرفته شده و در اصل معنای ارتفق این بوده که فلانی به مرفق (آرنج)خود تکیه زده )
ریشه کلمه:
وک ء (۱۱ بار)

«مُتَّکَأ» به معنای چیزی است که بر آن تکیه می کنند، مانند پشتی ها، تخت ها و صندلی ها، آن چنان که در قصرهای آن زمان معمول بود، ولی بعضی «مُتَّکَأ» را به «اترج» که نوعی میوه است تفسیر کرده اند.
آنها که متّکا را به همان معنای پشتی و مانند آن تفسیر کرده اند نیز، گفته اند: میوه آن مهمانی «اترج» بوده است، و «اترج» همان بالنگ است که میوه ای است ترش مزه و دارای پوستی ضخیم، که از پوست ضخیم آن مربّا درست می کنند. ممکن است این میوه در سرزمین مصر شبیه به آنچه نزد ما است کاملاً ترش نبوده، و رگه ای از شیرینی داشته که میوه پذیرایی محسوب می شده.

دانشنامه عمومی

متکا واژه ای عربی و به معنای محل تکیه یا تکیه گاه است. [ ۱] متکا نوعی بالش استوانه ای شکل و دراز است. این وسیله هم اکنون در شرق و جنوب شرق آسیا برای خواب به کار می رود و در ایران نیز کمابیش مورد استفاده است. هر چند استفاده از آن در گذشته بیشتر بوده است.
متکا همچنین یکی از لوازم خواب غربی است، ریشه یزدی دارد به گونه ای که در تختخواب دو نفره، دو عدد بالش و یک متکا قرار داده می شود. این وسیله همچنین برای تکیه دادن هنگام نشستن روی زمین یا مبل مورد استفاده قرار می گیرد.
عکس متکا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بالش, بالشت

مترادف ها

support (اسم)
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری

bolster (اسم)
متکا، بالش

backrest (اسم)
پشتی، تکیه گاه، متکا

cushion (اسم)
پشتی، متکا، چنبره، کوسن، زیر سازی، مخده

pillow (اسم)
پشتی، متکا، بالش، مخده

headrest (اسم)
متکا، بالش، زیرسری

bearing (اسم)
رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت

فارسی به عربی

زلة , مسند , وسادة

پیشنهاد کاربران

متکا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
کاسیپو kāsipu ( سنسکریت: کصیپو kaśipu )
زیر سری: [عامیانه، اصطلاح] بالش، متکا.
( متکأ ) - به ضم میم و تشدید تأ - اسم مفعول از ( اتکأ ) و منظور از آن پشتی و یا تخت و یا هر چیزی است که به آن تکیه شود، همچنانکه در خانه های بزرگان مرسوم بوده البته این کلمه به معنای ( ترنج ) که یک نوع
...
[مشاهده متن کامل]
میوه است نیز تفسیر شده . و بعضی آن را ( متکا ) - به ضم میم و سکون تأ و بدون همره - قرائت کرده اند. و بعضی ( متّکا ) - به ضم میم و تشدید تأ و بدون همره - قرائت کرده اند. ( ترجمه ی تفسیر المیزان )

بر فارس زبانان محترم مخفی نیست که نحوهٔ تلفظ این کلمه دربین ایشان ازباب غلط مشهوراست که تدریجا جا افتاده و استعمال شده. لکن صحیح آنست که به تشدید تاء به کاررود نه به تشدید کاف. چه اینکه این کلمه در علم تصریف ازباب افتعال دانسته میشودو چنانکه مادهٔ�و - ک - ئ� در این باب رود، گفته میشود درمصدرش: إتّکاء بروزن افتعال که فاء الفعل ( واو ) بنابرقاعده ای به تاء مبدل گردیده مثل إتّفاق. پس قهراً در اسم مفعول از این باب هم گفته میشود:متّکأ ( mottaka ) به همزهٔ پایانی که ترسیمش در این حروف انگلیسی ممکن نیست. البته استعمال این کلمه باتبدیل همزه به الف هم جایزست همچنانکه بین فُرس رواج دارد.
...
[مشاهده متن کامل]


متکا به ترکی: یاسدیق ، میتککَه

بپرس