متوقف شدن


مترادف متوقف شدن: ایستادن، از حرکت باز ماندن، پارک شدن، راکد ماندن، تعطیل شدن، دچار وقفه شدن

برابر پارسی: ایستادن، درنگ کردن، ازکارماندن، ورشکستن

معنی انگلیسی:
cease, stand, stay

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - درنگ کردن . ۲ - در محلی ایستادن . ۳ - تعطیل شدن کار یا کارخانه .

مترادف ها

syncope (اسم)
توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا

pull in (فعل)
توقیف کردن، متوقف شدن، نقشه یا عملی را متوقف ساختن

fetch up (فعل)
نائل شدن، به نتیجه رسیدن، تولید کردن، بحال ایست درامدن، متوقف شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس