متوقع
/motevaqqe~/
مترادف متوقع: آرزومند، امیدوار، چشم به راه، منتظر، توقع دار، پرتوقع، زیاده خواه
برابر پارسی: چشمداشت، امیدوار، آرزومند، خواستار، چشم به دست
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
متوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق َ ] ( ع ص )آرزو شده. امید داشته شده. مورد انتظار. مورد چشم داشت. منظور : در مسهل نادادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود. مسهل دادن اولیتر دیدم. ( چهارمقاله نظامی ص 13 ). و متوقعات ایشان از حضرت به ایجاب مقرون گشت و پسر او شاهشار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهره تمام یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) چشم دارنده امید دارنده : این بند. ثنا گستر متوقع است و مجال امیدش متوسع ... جمع : متوقعین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید