متوقع

/motevaqqe~/

مترادف متوقع: آرزومند، امیدوار، چشم به راه، منتظر، توقع دار، پرتوقع، زیاده خواه

برابر پارسی: چشمداشت، امیدوار، آرزومند، خواستار، چشم به دست

معنی انگلیسی:
expecting

لغت نامه دهخدا

متوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) چشم دارنده به وقوع چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). چشم دارنده به وقوع چیزی. متنظر و نگران. امیدوار. ( ناظم الاطباء ) : امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است و متوقع است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314 ). این بنده ثناگستر متوقع است و مجال امیدش متوسع... ( مرزبان نامه ص 10 ). گفتم بعد از آنکه از دست متوقعان به جان آمده اند و از رقعه گدایان به فغان. ( سعدی گلستان ، کلیات چ مصفا ص 119 ). نه گوش به سخن متوقعان که... ( گلستان ). متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم. ( گلستان ).

متوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق َ ] ( ع ص )آرزو شده. امید داشته شده. مورد انتظار. مورد چشم داشت. منظور : در مسهل نادادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود. مسهل دادن اولیتر دیدم. ( چهارمقاله نظامی ص 13 ). و متوقعات ایشان از حضرت به ایجاب مقرون گشت و پسر او شاهشار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهره تمام یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340 ).

فرهنگ فارسی

توقع دارنده، خواهش کننده، کسی که ازدیگری چیزی توقع دارد
( اسم ) چشم دارنده امید دارنده : این بند. ثنا گستر متوقع است و مجال امیدش متوسع ... جمع : متوقعین .

فرهنگ معین

(مُ تَ وَ قِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) امیدوار، چشم دارنده .

فرهنگ عمید

کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده.

پیشنهاد کاربران

بپرس