متوشح

لغت نامه دهخدا

متوشح. [ م ُ ت َ وَش ْ ش ِ ] ( ع ص ) حمایل درافگنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || دردو شاهد زیر به معنی مزین و آراسته و علامت نهاده و نشان کرده آمده است : و مشفق ترین هواخواهان آن است که در طاعت... به قدر امکان... مواظبت نماید... و از مساعی حمید و مآثر مرضی و مشکور تقدیم کند تا مترشح مزیت احماد و متوشح مزید اعتماد پادشاهی روزگار خویش شود. ( سندبادنامه ص 7-8 ). شیری بود پرهیزگار.. باطنی مترشح از خصایص حلم و کم آزاری ، و ظاهری متوشح به وقع شکوه شهریاری. ( مرزبان نامه ص 228 ). || حمیل وار به گردن آویزنده جامه و شمشیر را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حمایل وار درافگنده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به توشح شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ وَ شِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - پوشندة جامه . ۲ - آن که شمشیر به پهلو آویزد.

فرهنگ عمید

۱. حمایل افکنده.
۲. آراسته، زینت یافته.

پیشنهاد کاربران

بپرس