متوسل
/motevassel/
مترادف متوسل: دست به دامن، متشبث، مستعصم، ملتجی
برابر پارسی: دست بدامن، دست آویز، نزدیک جوینده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متوسل شدن ؛ دست آویز قراردادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- || نزدیکی جستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| کسی که بر آن اعتماد میکنند و بر وی تکیه مینمایند. || متصل کننده و وصل نماینده. || متصل شده. ( ناظم الاطباء ). || دزدنده. یقال توسل ابلی ؛ ای سرقه. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). شتر دزد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) نزدیکی چوینده بکسی بوسیل. چیزی توسل کننده دست آویز کننده : ... همیشه با مردمان و متوسلان خود با عزت و وقار باشند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کسی که دست به دامن دیگری بیندازد.
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 همتای پارسی: دستیاز 🇮🇷
متوسل =دست یاخته، دست یازیده
تمسک . . . . گریبان گرفتن . . . . . دست به دامان شدن . . .
مستعصم
چنگ زننده
متمسک
در پارسی " آگش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.