متوزع. [ م ُ ت َ وَزْ زِ ] ( ع ص ) پراکنده و پریشان. ( غیاث ) ( آنندراج ) : خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 38 ). || تقسیم کننده و مقسم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تقسیم شده و مقسوم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به توزع شود.