متواری. [ م ُ ت َ / م ُ ] ( ع ص ) تازی است یعنی نهان گشته. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526 ). پنهان گشته. ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). پنهان گشته ، و عرب نیز همین گوید. ( صحاح الفرس چ طاعتی ). پنهان شده باشد که مقابل آشکار است و در عربی هم به این معنی و هم به معنی... باشد. ( برهان )... در صورتی که کلمه متواری به ضم اول و فتح ثانی به معنی پنهان شده صرفاً عربی است و در قرآن آمده است : «حتی توارت بالحجاب » . ( مقدمه برهان چ معین ص 91 ). پوشیده شونده و پنهان شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). پوشیده شده. نهفته شده و پنهان گشته و مخفی شده و رو پنهان کرده و روپوشانده و عزلت گرفته. ( ناظم الاطباء ) : یزید ( ابن فرید ) حیلت کرد تا بگریخت و به بغداد شد و یک چند ببغداد متواری بود. ( تاریخ سیستان ).
سیاست محمود دانست ، به شب از غزنین برفت و به هری بدکان اسماعیل وراق پدر ازرقی فرودآمد، و شش ماه در خانه او متواری بود... ( چهارمقاله عروضی ص 80 ).
گر پری ز انسان بخوبی ، به بدی هرگز نبد
سالها متواری و پنهانی از انسان پری.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 859 ).
بوده نقاش قضا در شجرت متواری گشته فراش صبا در چمنت ناپروای.
انوری.
نوح از حدوث آن مشکل مبهم و وقوع آن حادثه معظم هراسان شد و مضطرب گشت و شهر را بازگذاشت و جائی متواری بنشست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 116 ).گر تو را صد گنج زر متواری است
از همه مقصود برخورداری است.
عطار.
ز شرم لفظ تو متواری است آب حیات درون پرده ظلمت از آن نهان آمد.
کمال الدین اسماعیل ( از آنندراج ).
دمی که عقرب کلکش به جنبش آرد نیش شود حسود به سوراخ مار متواری.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| سرگشته و حیران. ( برهان ). دربدر. سرگردان . ( فرهنگ فارسی معین ) : متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی.
نظامی ( گنجینه گنجوی ص 140 ).
و رجوع به ذیل معنی اول شود.- متواری جای ؛ مخفی گاه. جای تواری. جای پنهان شدن : چون هارون را بکشتند در ساعت [ عبدالجبار پسر خواجه بزرگ ] از متواری جای بیرون آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 428 ).بیشتر بخوانید ...