متو

لغت نامه دهخدا

متو. [ م َت ْوْ ] ( ع مص ) دور ودراز سیر کردن و دور رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دراز کشیدن : و متوت الحبل ؛ دراز کشیدم رسن را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

گویش مازنی

/mattoo/ عقب گرد کردن – واپس رفتن

پیشنهاد کاربران

مُتو Motoo
در گویش بختیاری دهستان مشایخ به معنای کسی دنبال سیر کردن شکمش است.
می تواند به معنای شکمو هم باشد
ماهی ریز
خوش خوراک
شکمو، خوش خوراک

بپرس