متهوک

لغت نامه دهخدا

متهوک. [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] ( ع ص ) سرگشته. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آشفته و حیران و سرگردان. ( ناظم الاطباء ). متحیر. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( محیطالمحیط ). || بی باکانه در آینده در چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرتکب گناه و خطا شونده. ( از تاج العروس ). || درافتنده در مغاکی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). الساقط فی هوة الردی. ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ).

پیشنهاد کاربران

بپرس