متهم. [م ُ هَِ ] ( ع ص ) آن که ناگوار شمارد آب و هوای شهری را. ( آنندراج ). کسی که هوا را ناسالم می یابد. || کسی که میرود در ولایت گرمسیر. || پندارنده و گمان کننده و تخمین زننده. || شک و شبهه دارنده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || آنکه دروغ می پندارند. ( ناظم الاطباء ). متهم. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) از مردم تهامه ، مقابل منجد، از اهل نجد. امتهمون انتم ام منجدون. ( معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 154 ). متهم. [ م ُت ْ ت َ هَِ ] ( ع ص ) ( از«وهَ م » ) تهمت نهنده کسی را. تهمت زننده : از آن پاکتر نیست کس در جهان که هست او سوی متهم متهم.
ناصرخسرو.
|| تهمت پذیرنده. ( آنندراج ). تهمت نهاده و تهمت پذیرفته. || شک دارنده و مشکوک. ( ناظم الاطباء ). متهم. [م ُت ْ ت َ هََ ] ( ع ص ) ( از «وهَ م » ) بدنام شده و تهمت زده شده. ( ناظم الاطباء ). بدنام. ( آنندراج ). تهمت آلود. تهمت آلوده. مظنون. ظنین.بریم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کسی که مورد تهمت قرار گرفته باشد. به بدی شناخته شده : نیست به بد رهنمون نیست به بد مضطرب نیست به بد بردبار نیست به بد متهم.
منوچهری.
خداوند جهان شادی دوست و خودرای وزیرمتهم و ترسان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 548 ). اگر تهمتم کردنادان چه باک از آن پس که گنگ است و کور و اصم از آن پاکتر نیست کس در جهان که هست او سوی متهم متهم.
ناصرخسرو ( دیوان ص 264 ).
چون در بازار مسلمانان بخرد از آنکس که وی مردار به حلال ندارد. و روا نبود خرید از آنکس که به حلال دارد یا متهم باشد در آن. ( ترجمه النهایه طوسی چ سبزواری ص 64 ). آن مکن در عمل که در عزلت خوار و مذموم و متهم باشی.
سعدی.
|| به دروغ نسبت داده شده به چیزی یا عملی : مرد هشیار در این عهد کم است ور کسی هست بدین متهم است.
سنایی.
مریم آبستنی است لعل تو از بوسه باش تا به خدایی شود عیسی تو متهم.
خاقانی.
- متهم داشتن ؛ متهم کردن. اتهام زدن : به لیلی متهم دارند مجنون را وزین غافل که دارد گفتگوی مردم دیوانه محملها.
صائب ( آنندراج ).
- متهم دانستن ؛ گناهکار دانستن. مورد تهمت پنداشتن : ائمه اصفهان چون صدرالدین و... او را متهم میدانستند. ( سلجوقنامه چ خاور ص 41 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
کسی که باوتهمت زده شده، کسی که کاربدی باونسبت داده شده ( اسم ) تهمت زننده افترا زننده جمع : متهمین . از مردم تهامه
فرهنگ معین
(مُ تَّ هَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بدنام و تهمت زده شده .
فرهنگ عمید
کسی که به او تهمت زده شده، کسی که کار بدی به او نسبت داده شده.
دانشنامه عمومی
متهم (فیلم ۲۰۰۵). متهم ( انگلیسی: Accused ) یک فیلم است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوفی گرابول اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
جدول کلمات
ظنین
مترادف ها
accuser(اسم)
متهم، مدعی
accused(صفت)
متهم
فارسی به عربی
متهم
پیشنهاد کاربران
" اَنگیده" انگ به چم اتهام یا گناهی که هنوز استوار ( ثابت ) نشده. انگیده ( انگ خورده=متهم ) کسی ست که در جایگاه انگ ( مظان اتهام ) است و هنوز گناهش استوار نشده.
متهم: کسی که به او سخنی ناروا یا کرداری مجرمانه از روی گمان نسبت داده شده است؛ ولی هنوز به اثبات نرسیده است. از دید حقوقی: کسی که سخنی یا کرداری برای محکوم کردن او به وی نسبت داده شده است که هنوز در دادگاه اثبات نشده است ) ... [مشاهده متن کامل]
متهم ( به انگلیسی: The Accused ) فیلمی محصول آمریکا در سال ۱۹۸۸ با بازی جودی فاستر و کلی مک گیلس و به کارگردانی جاناتان کاپلان است. جودی فاستر برای ایفای نقش سارا توبیاس در این فیلم برندهٔ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
متهم : کسی که توسط مقام قضایی یعنی قاضی تحقیق یا بازپرس به او تفهیم اتهام شده است
مورد اتهام واقع شده
متهم= در پارسی گناه ور یا رسم الخط عثمان طاها گنَه ور که مانند کتاب مبین عثمان طاها کتَب مبین نوشته ولی کتاب قرائت میشود ولی ما پارسیان الف مقصوره عربی را بصورت فتحه میخوانیم ممخصوصا وقتی درجلو ه ساکن و صامتاست مانند مّه شّه رَه کّه پس گناه ور هنوز گناهکار نیست ولی بِزِه انتسابی دارد یعنی گناهی باو نسبت داده شده است وگنه ناک است و گناه ناک مثل هوسناک است یعنی میل بگناه نموده ولی انگیزه و انجام آن هنوز پویا نگردیده و بهتر بگوییم گناه ناک زیباتر از گناه ور است ولی افراد باسابقه که پیشه خود را همان گناه کرده اند باید بگوییم گناه ور. . مثل پیشه ور دام پرور پیله ور نقش ور. . . . ... [مشاهده متن کامل]
متهم رادر بالا فراموش ک رده ام به پارسی معنی کنم
بدشناخته ( بیهقی )
ظنین
( Pasēm�l ) :پَسِیمال برگرفته از پهلوی. بَسِمار، هَمِمال برگرفته از ( فرهنگ. پهلوی ) . باشته: از ریشه اوستایی. چَفته مَند. داغی: برگرفته از گویش خوراسان بزرگ.
انگ = تهمت / اتهام متهم = انگبر ( انگ بر ) مانند کاربر = کسی که با کار سرو کار دارد درباره با انگ = همان هنگ و سپس هنج بوده که به چم جمع است و هنجار ام میشود اجتماع یا جامعه و کار خلاف اجتماع آن می شود ناهنجار که بدین رو به ناهاجار = بی قانونی و هنجار قانون گفتند ( توافقی می باشد چون هنجار = مجموعه کسان یا چیزایی که جمع شده باشد است ) ... [مشاهده متن کامل]
اهنجیدن = جمع کردن و گویا اهن نیز به چم جمع شده و ریخت گرفته می باشد ( و واژه اهنگری نیز تناسب با ان دارد ) فرهنگ = فر هنگ ( ( فر = اپر/اف می باشد که همانup لاتین است و به چم بالا و بیش می باشد و نیز در واژه افسر = سر بالا = بالا سری = رییس ) => فرهنگ = جمعی که در آنان بالایی جمع شده است و بالایی همان بالش و بالش همان افتخار بوده => فرهنگ = چیزی که هنگ یا جمعی بدان میبالند = شکوه جمعی بدین رو برای انگ که همان دگردیسه هنگ است و به چم جمع شده می باشد داریم انگبر = کسی یا چیزی که انگ ( جمع شده که میتوان برابر توافق همان تهمت باشد ) با آن سروکار دارد
یعنی متهم یعنی حامد زمانی کسی که پای آرمان هاش ایستاد و فقط متهم شد ایستاده بود وقتی ایستاده بودن مد نبود از زن خوند وقتی از زن خوندن مد نبود ( آهنگ لشگر فرشتگان ) از آزادی گفت وقتی از آزادی گفتن مد نبود ( آهنگ آزادی ) ... [مشاهده متن کامل]
خلاصه هیچ کس حریفش نشد نتونستن این ایستاده رو زمین بزنن برای اینکه زمینش بزنن فقط متهمش کردن و براش شایعه درست کردن ولی هنوزم ایستاده هستش پای تمام چیزایی که این همه سال گفت و پا پس نمیکشه از این راه #ایستاده_در_غبار یه دنــــ🌏ـیــا شاهده تنهای تنها پای اعتقادت♥️ #ایستادی✌️ #مردی_از_جنس_مقاومت💪 هوادارتم تا مرز ابدیت💖
بدنام
بسته
مشتکی عنه: مظنونی که علیه اش شکایت شده است متهم : مشتکی عنه ای که تفهیم اتهام شده است مجرم : متهمی است که در مورد قرار جلب دادرسی صادر شده است محکوم: مجرمی که حکم قطعی در دادگاه علیه اش صادر شده است
گناه کوچک یا جرم
متهم=کسیکه فعل خلافی باو نسبت داده شده و یا بر اثر جرمی تحت پیگرد قرار گرفته ولی هنوز جرم ثابت نشده چنانچه جرم ثابت ومحرز شود مجرم و متخلف است ولی کنون در حال اتهام است
بزه پندار
در پهلوی " پسمار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
این واژه عربی است و پارسی آن گَهاتیک می باشد که از سنسکریت: گْهَتَ= اتهام + پسوند مفعولی «یک» ساخته شده است