متنوع
/motenavve~/
مترادف متنوع: جوراجور، گوناگون، متعدد، متفرق، مختلف
برابر پارسی: گوناگون، جوراجور، رنگارنگ
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مکان متنوع ؛ مکان دور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) گوناگون شونده دارای انواع و اقسام : و آنگه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود بسه نوع : دو طرفین او و یکی اعتدال او ...
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز
رنگارنگ، قابل تغییر، متنوع، گوناگون، دارای رنگهای گوناگون
مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو
مختلف، متنوع، گوناگون
متنوع
متنوع
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جورواجور
چشیت به ترکی میشود متنوع
گوناگون . . . . . . .
گوناگون . . . . . . . مختلف . . . . . زیاد . . . .
معنی:گوناگون - مختلف
همخانواده: تنوع
همخانواده: تنوع
چندسان = چنسان