متنفذ
/motenaffez/
مترادف متنفذ: بانفوذ، پرنفوذ، توانا، سرجنبان، صاحب اعتبار، صاحب نفوذ، معتبر، نفوذدار
برابر پارسی: رخنه کننده، چیره، نیرومند، توانا، فراگیر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه بر دیگران تسلط و نفوذ دارد صاحب نفوذ جمع : متنفذین . توضیح این کلمه ساختگی است زیرا تنفذ در لغت عرب نیامده و بجای آن نافذ و نفوذ ( بفتح اول ) و نفاذ ( بفتح اول و تشدید دوم ) مستعمل است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
تأثیرگذار، موثر، کاریزماتیک