متنعم
/motana~~em/
مترادف متنعم: توانگر، غنی، متمتع، مرفه، غرق نعمت، برخوردار، خوش گذران
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه از نعمتهای حیات برخوردار است خداوند نعمت : ... تحسر همی خوردم که جوان بود . و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت . جمع : متنعمین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی ؛ متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. ( از یادداشت مؤلف ) . رجوع به ریزه خور شود.
نازپرورده
Pampered
پارسی ره عشق رو رخت ذلت بر کن
تا که زه کرم و بخشش یار متنعم باشی
متنعم به زبان سنگسری_، ارباب متضاد___ رعیت
تا که زه کرم و بخشش یار متنعم باشی
متنعم به زبان سنگسری_، ارباب متضاد___ رعیت
خوش و خرم