متناوح

لغت نامه دهخدا

متناوح. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) با هم روی روی گردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تناوح شود. || بادهای مخالف و مقابل هم. || دو کوه روباروی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

پیشنهاد کاربران

بپرس