متناسق. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شونده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تناسق شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) با نسق و ترتیب منظم مرتب .
فرهنگ معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا. ) با نسق و ترتیب ، منظم ، مرتب .